حکایت شادی و غم

دریکی از روزهای اردیبهشت شادی و غم در کنار دریاچه ای همدیگر را دیدند. به هم سلام دادند و کنار آبهای آرام نشستند  و گفتگو کردند شادی از زیبایی های روی زمین سخن گفت از شگفتی های هر روزه ی زندگی در دل جنگل و در میان تپه ها و از آزادی که سپیده دمان و شامگاهان شنیده می شود.آنگاه غم سخن گفت و با هر آنچه شادی گفته بود موافقت کرد زیرا غم جادوی آن لحظه و زیبایی اش را می فهمیدغم هنگامی که از زیبایی ماه اردیبهشت در مرغزار  و در میان تپه ها سخن می گفت بیانی شیوا داشت. شادی و غم زمانی دراز سخن گفتند و درباره ی هر آنچه می دانستند با هم تفاهم داشتند...

 

 



نظرات شما عزیزان:

ستاره
ساعت14:42---25 مهر 1391


ممنون زیبا بود


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 24 شهريور 1391برچسب:, | 14:6 | نويسنده : parmis |